فیلم بازی نوروزی-۷؛

عاشقانه ای در جهان رو به فروپاشی

عاشقانه ای در جهان رو به فروپاشی به گزارش هنر شهر دارم به پایان کارها فکر می کنم چیزی میان درخشش ابدی یک ذهن پاک و فیلمهای دیوید لینچ است. همان خرده داستان های گمراه کننده که از ذهن بیمار شخصیت اول بیرون می آید.



خبرگزاری مهر- گروه هنر- سید سعید هاشم زاده: چرا باید فیلم «دارم به انتها کارها فکر می کنم» را دید؟ برای اینکه چارلی کافمن یکی از بهترین فیلمنامه نویسان دهه های اخیر سینماست. ذهن شگفت انگیزش از «جان مالکوویچ بودن» تا «درخشش ابدی یک ذهن پاک» و از «نیویورک جز به کل» تا «آنامالیسا» بی نظیر بوده است و دیدن جهان منحصر به فردی که می سازد، حاصل اندیشه او درباره قدرت ذهن انسان و روان آدمی است.
یکی از نکاتی که برای دیدن آثار چارلی کافمن یا فیلمی نوشته او، باید دانست مواجهه با دنیای ذهنی است و نه عینی، مواجهه ای که ممکنست سوررئالیستی و کمی گیج کننده به نظر برسد اما در نهایت ارزشش را دارد، برای اینکه تصویرگری کافمن از جهان ذهنی تنها با تاکید بر علوم و نظریه شکل نمی گیرد و خشک و بی خاصیت همچون کتابی علمی نیست، بلکه کافمن داستانگویی ماهر و بی نظیر هم هست و بدین خاطر جایزه اسکار فیلمنامه نویسی را از آن خود کرده است.
تحلیل و نقد
«دارم به انتها کارها فکر می کنم»، تصویر اسکیزوفرنی است که با مالیخولیا در هم می آمیزد. به این ها اضافه کنید ارجاعات و شیوه نگاه التقاطی پسامدرنیستی چارلی کافمن را؛ روشی که فیلم را به خارج از جهان خود می برد و ما را در دامنه ای از اطلاعات از هم گسیخته و مختلف قرار می دهد.
«دارم به انتها کارها فکر می کنم»، چیزی میان «درخشش ابدی یک ذهن پاک» و فیلم های دیوید لینچ است. همان خرده داستان های فرعی گمراه کننده که از ذهن بیمار شخصیت اول بیرون می آید و با جهان عینی در هم می آمیزد با ایده ای دیداری از جهان رویاگونه و عاشقانه یا شاید جهان یک ارتباط، که می خواهد از هم فرو بپاشد همراه می شود.
کافمن در دنیای جدید خود به شخصیتی به نام «لوسی» می پردازد و سفر او با نامزدش را روایت می کند؛ سفری که آرام آرام از قوانین طبیعی خارج می شود و راه به دنیای اسکیزوی لوسی و نامزدش می برد.

عنصر زمان نیز در فیلم های کافمن اهمیت فراوان دارد و در اینجا نیز همین عنصر موجب گم گشتگی هر چه بیشتر در جهان خیالی شخصیت لوسی می شود و آنقدر حاد می شود که لوسی با نامزدش جیک احساس همسانی کرده و به فیلم هایی که او دوست دارد راه می یابد. فیلمی ساخته نشده از زمکیس، فیلمی از هاوارد؛ یک ذهن زیبا.
دنیای کافمن در اثر جدیدش بیش از دیگر آثارش، از هم گسیخته و دارای ارجاعات ریز و درشت شده است. اگر در روایت های قبلی کافمن یک جمله می توانست شالوده اثر را تشکیل دهد و جهان ذهنی را در روایت داستانی منسجم کند، اینجا دیگر خبری از انسجام نیست، جهان ذهنی آنقدر غلبه می یابد که روایت منطقی و منسجم از میان می رود و این شاید سردرگمی است که در فیلم های لینچ نیز برای مخاطب حاصل می گردد.
بهترین سکانس
بیمار اسکیزو در نوسان هایی خودرا تنها می یابد و تمایز بین خیال و واقعیت را گم می کند. تصویرگری کافمن درباره نقطه نظر یک بیمار، و جهان او که با شعر در هم آمیخته، در فصل خانه پدر و مادر جیک بی نظیر است، آنجا که لوسی خودرا تنها می یابد و این تنهایی بعنوان موتیف در این فصل بارها تکرار می شود.
چرا خوب… چرا بد...
دارم به انتها کارها فکر می کنم بسیار طولانی است، از نیمه فیلم به بعد دارای ابعاد ذهنی وسیعی می شود که نیاز به تفسیر دارد و پاسخ های منطقی و روابط علت و معلولی از بین می رود و تمام اینها فیلم را به گوشه ای می راند، گوشه ای که فیلم های نیاز به تفسیر وجود دارند و مخاطبان بیش از اندازه از اینطور فیلم ها گریزانند.
این خوبی یا خاصیت فیلم کافمن است؟! پاسخ قاطع این است که جهان کافمن همیشه خود بسنده بوده است اما در این فیلم نه، کافمن بیش از اندازه فیلمی شخصی ساخته است.



منبع:

1400/01/08
11:56:05
0.0 / 5
937
تگهای خبر: تصویر , سینما , فیلم , كتاب
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۲ بعلاوه ۲

هنر شهر

هنر و فرهنگ شهری

honareshahr.ir - تمامی حقوق مالکیت معنوی سایت هنر شهر محفوظ است