کاپیتالیسم آلوده
هنر شهر: شرحی واقعی از آمریکای قرن بیستم در سلاخ خانه شیکاگو نوشته آپتون سینکلر.
در آغاز قرن بیستم، زمانی که آمریکا تصویری نوظهور و اتوپیایی از صنعتی شدن عرضه کرد، رمانی منتشر گردید که پرده زرین رویای آمریکایی را کنار زد و چهره تیره کاپیتالیسم را آشکار کرد.
«سلاخ خانه شیکاگو» با نام اصلی «The Jungle - جنگل»، اثر شاخص آپتون سینکلر / Upton Sinclair، نه فقط روایتی ادبی از رنج کارگران، بلکه سندی از زوال اخلاقی نظامی به شمار می آید که سودآوری اش را برمبنای استثمار مهاجران تعریف کرده بود. رمان «سلاخ خانه شیکاگو» یکی از تکان دهنده ترین افشاگری های تاریخ ادبیات جهان است که با وجود گذر صدونوزده سال از چاپ اول آن در سال ۱۹۰۶، همچنان حضوری زنده بر وجدان جهانی دارد.
انتشارات رایبد، ترجمه یوسف کارگر از این کتاب را بتازگی منتشر کرده؛ البته ترجمه دیگری هم با عنوان «جنگل» در دهه پنجاه شمسی انتشار یافته بود که از آن جز نسخه های قدیمی و دست دوم در دست نیست. کارگر در ترجمه اش بجای «جنگل»، عنوان «سلاخ خانه شیکاگو» را انتخاب نموده است؛ تغییری که شاید تلاشی برای جلب توجه هرچه بیشتر مخاطبان به وقایع آن باشد.
سلاخ خانه شیکاگو، محلی است که آنرا میتوان سمبل سوءمکانیزم های بی رحمانه ای دانست که انسان را صرفا ابزاری برای سودآوری می بینند و نه شهروندانی دارای حقوق انسانی. سینکلر در این رمان بر رابطه میان سرمایه دارانی که از تن و روح کارگران ثروت می اندوزند و کارگران گرفتار در گنداب فقر و بیماری متمرکز شده است.
جست وجو در پناه گاه های بی دروپیکر
آپتون سینکلر قبل از آن که نویسنده ای پرآوازه شود، به روزنامه نگاری تحقیقی اشتغال داشت. راه یابی اش به سلاخ خانه شیکاگو بنابراین مأموریت مخفیانه ای بود که هفته نامه سوسیالیستی چپ «The Appeal to Reason» در سالهای جوانی اش به او محول کرد. او جهت بررسی شرایط کار در کارخانه های عظیم بسته بندی گوشت در شیکاگو روانه محله بدنام «پکینگ تاون» شد، جایی که دود کارخانه ها آسمان را می بلعید و بوی تعفن خون و چربی از کیلومترها دورتر تنفس را دشوار می کرد؛ تجربه ای که این چنین در کتاب آمده: «قبل از رسیدن به شهر، آنها متوجه تغییر گیج کننده محیط شدند.
گویی منظره مدام تاریک می شد و سبزی چمن های روی زمین کم رنگ می شد. هر دقیقه، با سرعت تراموا، رنگ ها تیره تر می شدند، مزرعه ها خشک و زرد شده بودند و مناظر وحشتناک و لخت بودند. همراه با غلظت دود، متوجه شرایط دیگری شدند: بویی عجیب و تند! آنها مطمئن نبودند که این بویی ناخوشایند است؛ بعضی شاید بیشتر به نظرشان تهوع آور بود، ولی چون حس بویایی آنها محدود بود، برای شان عجیب به نظر می رسید.»
سینکلر ماه ها میان کارگران و خانواده های شان و در پناه گاه های بی در و پیکر مهاجران اروپای شرقی اقامت کرد، از سفره آنان نان خشک خورد و پای سخنان شان نشست. این نفوذ و زندگی در بین مردم، عنصری کلیدی در موفقیت رمان بود؛ چونکه فقط به شنیده ها اکتفا نکرد و به عمق بحران قدم گذاشت.
او بطور مستقیم درگیر فجایعی شد که به سرعت از قالب گزارش خبری خارج شد و به صورت یادداشت هایی خام برای نوشتن رمانی درآمد؛ رمانی که ساختار ادبی و سیاسی جامعه آمریکا را زیرورو کرد. از میان آن یادداشت های میدانی، داستان خانواده ای لیتوانیایی زاده شد؛ خانواده ای که به امید دست یابی به سعادت آمریکایی به شیکاگو می روند و بین چرخ دنده های سرد کارخانه ها له می شوند.
سینکلر، در خلق یورگیس رودکاس (شخصیت اصلی رمان)، چهره ای عمومی از انسان مدرن ساخت؛ مهاجری شریف که در کوشش برای پیشرفت، قربانی ساختار ماشینی نظام سرمایه داری می شود. یورگیس، در آغاز سرشار از انرژی و در آرزوی مالکیت یک مزرعه، کم کم درگیر فقر، اعتیاد و بیکاری می شود.
این افول، یک سقوط فردی نیست، بلکه یک تراژدی سیستمی است. او استعاره ای از هر کارگری است که در نظام رقابت بیرحمانه، انسانیتش سلاخی می شود: «یورگیس ایستاده بود و از شدت هیجان می لرزید، دست هایش را گره کرده بود و بازوهایش را بالا گرفته بود و روحش از نفرت و مبارزه طلبی می سوخت. هزاران نفرین بر آنها و قانون شان! عدالت آنها یک دروغ بود، دروغی شنیع، وحشیانه و چیزی بیش از اندازه سیاه و منفور برای هر دنیایی بجز دنیای کابوس ها.»
جزئیات حسی تکان دهنده اما واقعی
سینکلر از روشهای فنی ادبی هم برای تقویت پیام خود استفاده می نماید. او بجای روایتی صرفا تاریخی، با استفاده از جزییات حسی گاه اغراق آمیز اما مبتنی بر حقیقت، خواننده را به همذات پنداری وادار می کند، او با تکیه بر رنجی که شخصیت های این داستان متحمل می شوند، تنها بدنبال ایجاد دافعه نسبت به تولید کنندگان گوشت نیست، بلکه خواهان افشاگری در این رابطه است که سرمایه داری، کارگران را به عنوان ماده اولیه تولیدات خود می بینند: «وقتی انتخاب نشد چاره ای جز برگشت به خانه نداشت.
برای یورگیس عجیب و دردناک بود که مفهوم همه اینها را می فهمید. در آغاز سرحال و قوی بود و روز اول کار پیدا کرده بود؛ ولی حالا دست دوم و به اصطلاح کالای معیوب بود و او را نمی خواستند. آنها به بیشترین مقدار از او کار کشیده بودند و با سرعت بخشی و بی دقتی خود، او را فرسوده کرده و حالا دور انداخته بودند!»
ساختار روایی «سلاخ خانه شیکاگو» به ظاهر خطی است؛ با حرکت از امید به سقوط، از عشق به انزجار. اما زیر این روایت ساده، شبکه ای از پیام ها و معانی پنهان است. سینکلر رمانی نوشته که بافتی میان داستان و گزارش دارد؛ چیزی میان رئالیسم مستند و بیانیه سیاسی که در صفحات پایانی به اوج می رسد.
او نثری تصویری و سینمایی دارد، آنچنان که در تمامی صفحات کتاب میتوان صدای ساتور، بوی بخار خون و ناله حیوانات را احساس کرد. اما مهم تر از القای اینها، حس بی اعتباری آرزوست؛ احساسی که یورگیس در هر فصل با گوشت و پوستش آن لمس و به مخاطب هم منتقل می کند.
رمان بالاتر از هر چیز بر محور دو تضاد شکل می گیرد: آرزوی شخصی در مقابل نظام جمعی، و اخلاق انسانی در مقابل منطق سرمایه. روایت از زندگی خانوادگی کارگر شروع می شود و رفته رفته به مفهوم عام تری از ظلم می رسد. سینکلر در کنار تیزبینی اجتماعی، مهارت ادبی خوبی دارد؛ او از جزییات محیط کار برای خلق تمثیل اخلاقی بهره می گیرد. خون و چربی در کارخانه، تنها نشانه خشونت نیستند؛ بلکه استعاره ای از اخلاق فاسد سرمایه داری اند که از انسان هم محصول می سازد. زبان اثر لحنی مستندوار دارد.
گفت وگوها کوتاه و سیاه وسفیدند؛ درست همانند سطح زندگی تنزل یافته و مکانیکی کارگران مهاجر. از نظر زبانی، سینکلر اغلب از زبانی ساده و عاری از تکلف بهره می برد تا هر خواننده ای، با هر سطحی از سواد بتواند با شخصیت های رمان همراه شود. هرچند که سادگی زبان، نقطه مقابل توصیف هایی هستند که مخاطب را غرق خود می کنند.
از انتشار رمان سینکلر تا اصلاح قانون
در بخش های پایانی، رمان از سطح توصیف حقیقت عبور می کند و به اطلاعیه ای سیاسی- اجتماعی بدل می شود. یورگیس که دیگر از تمامی چیز تهی شده، به جنبشی سوسیالیستی می پیوندد.
این گذر فرد به جمع را میتوان بازتابی از تفکری دانست که سینکلر به آن معتقد بود. او در قالب بیان حقیقتی تلخ و سرد توانست به ادبیات کارگری آمریکا چهره ای حماسی ببخشد و نوشته اش را از بازتاب صرف وقایع به ابزاری برای عملگرایی اجتماعی تبدیل کند.
تأثیر«سلاخ خانه شیکاگو» فراتر از مرزهای ادبیات رفت. بعد از انتشار اثر، موجی از خشم عمومی در آمریکا به پا شد. مردم با خواندن توصیف های سینکلر از گوشت های آلوده، موش های آسیاب شده و بی اخلاقی مدیران کارخانه، به سلامت و کیفیت مواد غذایی شک کردند: «گوشت هایی بودند که روی زمین، در کثافت و روی خاک اره می افتادند، جایی که کارگرها راه رفته و میلیاردها میکروب سل را تف کرده بودند؛ در انبارها گوشت ها در توده های بزرگ ذخیره می شدند، در حالیکه آب از سقف های نشتی روی آن می چکید و هزاران موش روی آن با هم مسابقه می دادند.
این انبارها تاریک تر از این بودند که بتوان چیزی را خوب دید، اما اگر کارگری دستش را روی این انبوه گوشت ها می کشید، مشت مشت فضله خشک شده موش ها روی زمین می ریخت. این موش ها مزاحم بودند و شرکت ها برایشان نان سمی می گذاشتند؛ موش ها می مردند و بعد آنها را همراه نان و گوشت با هم به داخل قیف ها می ریختند و... »
با خواندن چنین سطرهایی، صدای نگرانی مردم به کاخ سفید رسید و تئودور روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، مجبور به پیگیری شد؛ بنابراین دستور روزولت، گروهی را مأمور پژوهش در کارخانه های گوشت شیکاگو کرد، تحقیقاتی که مهر تأییدی بر هر آن چیزی زد که سینکلر توصیف کرده بود. این تحقیقات سبب ایجاد سازمانی شدند که بعدها با عنوان Food and Drug Administration یا همان FDA (سازمان غذا و دارو) شهرت یافت.
به این ترتیب رمان سینکلر نه فقط وجدان اخلاقی که سیاست ایالات متحده را هم تغییرداد. شاید اغراق آمیز به نظر برسد اما کمتر نویسنده ای در کوتاه مدت قادر به چنین شکلی از اثرگذاری بوده است؛ نویسنده ای که با نوشته اش اساس فاسد صنعتی چند میلیارد دلاری را مجبور به اصلاح کرد.
مؤثر در مطالعات کار و مهاجرت
با وجود خدمت بزرگ این رمان برای بهبود قوانین بهداشتی ولی این همه چیزی نبود که سینکلر خواهانش بود، واکنش هایی که انتشار رمانش به ارمغان آوردن برای این نویسنده آمریکایی کافی نبودند. او خواهان آن بود که صدای فریاد فقر و بی عدالتی را به شیفتگان رویای آمریکایی برساند، اما مردم بالاتر از استثمار انسان به آلودگی گوشت ها واکنش نشان دادند.
با این حال وی در مقام نویسنده ای متعهد، نه فقط با خلق آثاری برخاسته از تجربیات زیسته اش بلکه با حضور اجتماعی اش هم اثر ماندگار بر جهان گذاشت. چند ماه بعد از انتشار رمان سلاخ خانه شیکاگو، در گردهمایی های کارگران سخنرانی می کرد و از اصلاح قوانین کار سخن می اظهار داشت که این را میتوان وجه تمایز سینکلر با خیلی از نویسندگان دانست.
افزون بر جنبه های سیاسی و اجتماعی، تاثیر فرهنگی رمان هم گسترده بود. در سال ۱۹۱۴ نخستین اقتباس سینمایی از اثر ساخته شد و در دهه های بعد نسخه های تلویزیونی و تئاتری مختلفی از آن تولید شد.
دانشگاه ها و نظریه پردازان علوم اجتماعی از آن به عنوان متنی مؤثر در مطالعات کار و مهاجرت یاد کردند. بی خود نیست که بسیاری، «سلاخ خانه شیکاگو» را همسنگ با «کلبه عمو تام» در جنبش ضد برده داری می دانند، اثری که یک ملت را از خواب بیدار کرد؛ جک لندن به این رمان لقب «کلبه عمو تام بردگی روزمزد» را داد.
سینکلر نشان داد ادبیات قادر می باشد در ایجاد آگاهی جمعی از هر ابزاری مؤثرتر عمل کند. در این اثر، سلاخ خانه شیکاگو نه فقط محل وقوع داستان، بلکه استعاره ای از نظام صنعتی است که درآن انسان ها همانقدر قربانی اند که حیوانات.
دستگاه بسته بندی، خط تولید و تیغ های برنده، تمثیلی از جهان مدرن اند که در آن سود، جایگزین وجدان شده است. از این جهت، سینکلر را میتوان پیش قراول نویسندگانی چون جان اشتاین بک دانست که بعدها در آثار ماندگاری چون «خوشه های خشم» از درد کارگران و فروپاشی رویای آمریکایی نوشت.
سلاخ خانه شیکاگو یک یادآوری دائمی دارد که به جغرافیا و دوره خاصی محدود نمی گردد، یادآوری این که پیشرفت بدون عدالت، تنها یک پوشش زیبا روی یک زوال اخلاقی عمیق است. با وجود آن که از سینکلر بالاتر از صد عنوان کتاب و ده ها مقاله بجای مانده، اما او نتوانست اثری به قدرت «سلاخ خانه شیکاگو» خلق کند، خودش هم در اینباره اظهار داشته بود: «اگر قرار باشد جهانیان من را به یاد بسپارند، همان یک کتاب [سلاخ خانه شیکاگو] کافی است.»
سلاخ خانه شیکاگو
نویسنده: آپتون سینکلر
مترجم: یوسف کارگر
انتشارات: رایبد
تعداد صفحات: ۳۹۲ صفحه
قیمت: ۳۹۰۰۰۰ تومان
منبع: روزنامه ایران
بطور خلاصه، اما مهم تر از القای اینها، حس بی اعتباری آرزوست؛ احساسی که یورگیس در هر فصل با گوشت و پوستش آن لمس و به مخاطب هم منتقل می کند.
رمان بیشتر از هر چیز بر محور دو تضاد شکل می گیرد: آرزوی شخصی در مقابل نظام جمعی، و اخلاق انسانی در مقابل منطق سرمایه. مردم با خواندن توصیف های سینکلر از گوشت های آلوده، موش های آسیاب شده و بی اخلاقی مدیران کارخانه، به سلامت و کیفیت مواد غذایی شک کردند: گوشت هایی بودند که روی زمین، در کثافت و روی خاک اره می افتادند، جایی که کارگرها راه رفته و میلیاردها میکروب سل را تف کرده بودند؛ در انبارها گوشت ها در توده های بزرگ ذخیره می شدند، در صورتی که آب از سقف های نشتی روی آن می چکید و هزاران موش روی آن با هم مسابقه می دادند.
این انبارها تاریک تر از این بودند که بتوان چیزی را خوب دید، اما اگر کارگری دستش را روی این انبوه گوشت ها می کشید، مشت مشت فضله خشک شده موش ها روی زمین می ریخت. این موش ها مزاحم بودند و شرکتها برایشان نان سمی می گذاشتند؛ موش ها می مردند و بعد آنها را همراه نان و گوشت با هم به داخل قیف ها می ریختند و...
منبع: honareshahr.ir
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب