وقتی هیچ کس دیگر چیزی برای گفتن ندارد

وقتی هیچ کس دیگر چیزی برای گفتن ندارد هنر شهر: دنباله ی «هیچ کس» با تکرار بی وقفه ی خشونت، از قهرمانی انسانی به هیولایی بی احساس تبدیل می شود؛ فیلمی که همه چیز دارد جز تازگی، هیجان و دلیل ادامه دادن.



سرویس فرهنگ و هنر مشرق

- بعضی از قهرمانان ژانر اکشن، از نوع شکست ناپذیر هستند؛ به طور معمول سربازان زبده یا آدم کش های مرموزی که بهترین آموزش ها را دیده اند، شهرتی افسانه ای دارند و تا انجام ماموریت یا انتقام شخصی از پا نمی نشینند. نمونه های بارز این تیپ را می توان در «آرنولد شوارتزنگر» در غارتگر (۱۹۸۷)، کیانو ریوز در جان ویک (۲۰۱۴) یا شارلیز ترون در بلوند اتمی (۲۰۱۷) دید قهرمانانی که از رگبار گلوله ها جان سالم به در می برند، ده ها نفر را از پا درمی آورند و در انتها تقریبا بدون لطمه باقی می مانند.
فیلم «هیچ کس» تلفیقی از الگوهای قهرمانان اکشن شکست ناپذیر است در مقابل، نوع دیگری از قهرمان اکشن «مرد معمولی» که نمونه کلاسیکش را در بروس ویلیس در جان سخت (۱۹۸۸) یا هریسون فورد در مهاجمان صندوق گمشده (ایندیانا جونز ۱۹۸۰ ) را می توان یافت.
این قهرمانان به طور معمول در زمان و مکان اشتباه گرفتار می شوند، بیش از اندازه درگیر شرایطی خطرناک می گردند و اغلب در تلاش اند وجه مردانه ازدست رفته ی خویش را بازیابند، و در پایان، بدن شان کبود و زخمی و فرسوده از میدان نبرد بیرون می آید.
شخصیت «باب اودنکرک» در «هیچ کس»، آمیزه ای از هر دو تیپ است: هم قهرمان شکست ناپذیر و هم مرد معمولیِ تحقیرشده. این دوگانگی فرصتی فراهم می آورد تا ستاره ی سریال های «برکینگ بد» و «بهتره با سال تماس بگیری»، در قالبی بطورکامل متفاوت خودش را نشان دهد؛ مردی که از یک کمدین به قهرمان اکشن تبدیل گشته است.

«اودنکرک» نقش «هَچ» را بازی می کند، مردی حومه نشین که روحش زیر بار یکنواختی زندگی روزمره درهم شکسته است. مقدمه سریع و مونتاژی فیلم، زندگی او را به تصاویری تکراری و بی روح تقسیم می کند، هر روز همان قهوه صبح، همان مسیر رفت وآمد، همان صفحات اکسل در شرکت بستگانش، و همان مرزبندی های مشخص که نشانه ازدواج بی اشتیاقش با ربه کا («کانی نیلسن») را برجسته می کند.
اما روال تکراری زندگی او ناگهان می شکند؛ شبی دو سارق ناشی وارد خانه شان می شوند. پسر نوجوانش، «برِیدی» (گیج مونرو)، یکی از آنها را زمین می زند، اما هاچ از زدن ضربه ی غائی به سارق دیگر خودداری می کند. همین تردید کافی است تا همسر و پسرش و حتی پلیس، نگاه تحقیرآمیزی به او داشته باشند. تنها دختر کوچک خانواده، ناکامی پدرش را بزرگنمایی نمی کندو «هج» در مقابل خانواده اش حتی نمی تواند به سابقه نظامی اش افتخار کند.
این حادثه پرسوناژ «هیچکس» را در درون «هَچ» بیدار می کند. برای مدتی، «هیچ کس» گویی مقرر است مانند آرزوی مرگ (۱۹۷۴) پیش برود داستان مردی معمولی که جنایتکاران با آدم اشتباهی طرف می شوند و پدر خانواده را به رمبویی انتقام جو بدل می کنند.
«هَچ» به دیدار پدرش (کریستوفر لوید)، مأمور بازنشسته ی اف بی آی، می رود، نشان قدیمی اش را برمی دارد و برای یافتن دستبند گربه ای دخترش که گمان می کند دزدیده شده، راهی مسیر پرخطری می شود. در ادامه فاش می شود که «هَچ» در واقع «مرد معمولی» نیست، بلکه قاتلی حرفه ای و مأمور سابق است که کوشیده زندگی آرامی در پیش بگیرد.
در شروع مسیر چدید «هَچ» او برای یک تخلیه روانی ساده، چندتن از اراذل در اتوبوس کتک می زند، اما این زدو خوردساده به نبردی تمام عیار با مافیای روسیه، به رهبری «یولان» (آلکسی سربریاکوف)، منجر می شود، گانگستری بی رحم که با سپاهی بی انتها از افرادش به خانه «هَچ» حمله می کند و جنگی به راه می افتد که بالاخره، در کارخانه ای متروک و در اوجی خون آلود وبا یادآوری «تنها در خانه» تمام می شود.

از زمانی درگیر کاراکتر «هیچ کس» با یولان، ابرمافیای روس، این چالش در اذهان تمامی مخاطبان سینما شکل می گیرد که گرفتار یک آشناپنداری (دژاوو) نسبت به فیلم شده اند و تصور می کنند که این قصه را در فیلم دیگری تجربه کرده اند. تم مبارزه یک قهرمان چابک بزن بهادر و درگیری با ابرمافیای روس، یادآور فیلم «جان ویک» و «اکولایزر» است، جای تعجبی هم ندارد، چون «دِرِک کولستاد»، معمار فرنچایز «جان ویک»، نویسنده ی فیلم نامه ی هیچ کس است.
«هَچ» با همان مهارت و خونسردی «ویک» عمل می کند و درست مانند شخصیت او، مجبور می شود در مقابل گروهی از روس های بی نام و نشان قرار گیرد.
اما تفاوت مهم اینجاست، در حالیکه «ویک» با دقتی ماشینی شلیک های پی در پی به سر دشمنان می زند، «هَچ» از لطمه پذیری فیزیکیِ «جان مک لینِ» پابرهنه «جان سخت» برخوردارست و همین خاصیت او را انسانی تر و واقعی تر جلوه می دهد.
«اودنکرک» در صحنه های مبارزه، ضربات سنگینی می خورد (به اضافه ی چند زخم چاقو و گلوله) و درگیری های پرتحرک فیلم که با دقتی دردناک و ملموس طراحی شده اند. این سکانس ها با وضوحی خیره کننده و انرژی دیوانه وار فیلم برداری شده اند؛ بخصوص صحنه معروفِ نبرد در اتوبوس که از خشونتی سرگیجه آور و لذت بخش لبریز است.
در قسمت تیراندازی هم فیلم از رقص گونه بودن و ظرافت فانتزی «جان ویک» فاصله می گیرد و حال وهوایی خشن و «بروتالیستی» شبیه آثار «پل ورهوفن» دارد؛ جایی که هر مشت و گلوله، واقعا درد را به تماشاچی منتقل می کند.
«نایشولر» پیشتر فیلم «هاردکور هنری» (۲۰۱۶) را ساخته بود، اثری نه چندان موفق اما پر از علامتهای استعداد، او را در خلق اکشن های هرج ومرج آمیز و درعین حال منسجم می توان فیلمساز ماهری توصیف کرد.

توانایی وی در طراحی صحنه های اکشن پرابهت زمانی می درخشد که فیلم نامه ی «کولستاد» موجب می شود برای «هَچ» اهمیت قائل شویم و انتخاب بازیگر دراین میان نقش بسزایی دارد. اگر هر بازیگر دیگری از «لیام نیسون» گرفته تا نسخه بی احساس امروزی «بروس ویلیس» جای «اودنکرک» بود، شخصیت «هَچ» دیگر واقعی یا دوست داشتنی به نظر نمی رسید. برای اینکه او مردی خشمگین و تا حدی سادیستی، معتاد به خشونت و درگیر در طغیانی شخصی است، با این تفاوت که بعد از شکستن نای یکی از اراذل، نای او را سوراخ می کند تا جانش را نجات دهد!
حس طنز خشک و خاص «اودنکرک»، به شخصیت او بُعدی تازه می بخشد و دیالوگ های خشن و کلیشه ای را به لحظاتی از طنز سیاه و انسانیت پنهان بدل می کند.
وقتی فریاد می زند: «دستبند گربه مو بده لعنتی!»یا «می خوام حسابی لت وپارِت کنم!»، در واقع خشمی انسانی را فریاد می زند که از زیر لایه های زندگی سرکوب شده بیرون می جهد.
در لحظاتی دیگر، «هَچ» بعد از لت وپار کردن مزدوران، بالای سرشان می نشیند و برایشان تک گویی های اعتراف آمیز دارد، همچون در رابطه با دلیلهای بازنشستگی اش بعنوان «ممیز» که خودش توضیح می دهد یعنی: «آخرین کسی که هر کسی دوست داره ببینه پشت در ظاهر شه!». اما قبل از آنکه داستانش را تمام کند، قربانیانش می میرند و بنابراین، گذشته و بحران وجودی او ناتمام باقی می ماند. این شوخی تلخ و سیاه، چکیده ی طنز خاص فیلم است: خنده ای در دل خشونت افراطی. قسمت اول «هیچ کس» فیلمی است پر از خشونت حساب شده و شوخ طبعی تلخ که در ۹۲ دقیقه، با تأکید بر انسانیت فروخورده ی قهرمانش، تماشاچی را درگیر می کند.

فیلم «هیج کس ۲» مثل همه دنبال سازی های اخیر هالیود بازپخش لحظه ای از نسخه ی پیشین در سال ۲۰۲۱ است.
قسمت اول، از امتیاز تازگی در ایده اش بهره مند بود، داستان مردی بطورکامل معمولی و پدری خانواده دوست که در بند روزمرگی و یکنواختی زندگی خانوادگی اش گرفتار شده و وقتی به نقطه ی انفجار می رسد، راز خویش را آشکار می کند، او یک مأمور سابق دولتی آن هم از نوع غیرقابل توقف است.
باب اودنکرک «هَچ» را در فیلم نخست به خوبی نشان میدهد. او تقریبا به تنهایی موجی از خلافکاران روس را از پا درمی آورد. این کار، برای چنین مرد ظاهراً آرام و معمولی، کار کوچکی نیست و بخش بزرگی از جذابیت تماشای وی در اینست که بر انتظارات غلبه می کند و نقاب پدر خسته و شکست خورده اش را کنار می زند تا چهره یک قهرمان را آشکار کند.
دنباله فیلم، مسیر تقریبا مشابهی را دنبال می کند، با چند تفاوت جزئی. این دفعه هم «هَچ» درگیر روزمرگی های خسته کننده است، با این تفاوت که به جای شغل طاقت فرسای حسابداری، حالا باید ماموریت های مخفیانه ای انجام دهد تا بدهی هایش را به دنیای تبهکاران زیرزمینی بپردازد. خانواده اش هم به شوهر و پدر بی ثباتشان عادت کرده اند، مردی که هیچگاه سر وقت به خانه نمی رسد، تا این که پیشنهاد می دهد برای «ساختن خاطره» به سفری خانوادگی بروند. اما طبق روال، «هَچ» نمی تواند از گذشته و زندگی دیگرش فرار کند و بزودی حمام خون جدیدی شروع می شود.

فیلمنامه را «دِرِک کولستاد»، خالق مجموعه، بهمراه آرون رابین نوشته اند. «هیچکس ۲» از نوعی «بیماری دنباله سازی» رنج می برد که ممکنست برای برخی تماشاگران قابل چشم پوشی نباشد. همانطور که در دنباله های یا سایر فرنچایزهای اکشن دیده ایم، اینجا هم فیلم با پرسشی طعنه آمیز روبه روست: «چطور ممکنست همان اتفاق های قسمت اول باردیگر برای همان کاراکتر تکرار شود!؟»
بااین حال بر مبنای فیلم های انتشار یافته از پشت صحنه های فیلم، اغلب سکانس ها با انرژی بالا توسط تیمو تجاه جانتو، کارگردان اندونزیایی متخصص در ژانر اکشن و وحشت، تولید شده اند؛ صحنه هایی پرتحرک، خشن و پرانرژی، درست مانند قسمت اول.
در تمام مدت، تیم بازیگران و سازندگان روی تیغ دوبله تراژدی- طنز پیش می روند و هر بیشتر پیش می روند، کمدی ناب قسمت اول، به صورت کامل به ورطه هجو می افتد، وا به مخاطب خنده و خشونت را یکجا هدیه نمی دهد.
در این قسمت، «هَچ» پدری صادق و مصمم است که می خواهد برای خانواده اش تعطیلاتی کلاسیک در پارک آبی محبوب دوران کودکی اش به نام پلامِرویل تدارک ببیند.
پس از رسیدن، خانواده متوجه می شوند که حادثه ای در پارک موجب بسته شدن سرسره ها و استخرها شده است. بنابراین، آنها مجبور می شوند به یک ساندویچی محلی و سپس سالن بازیهای ویدئویی بروند. در آنجا، هچ، همسرش بکا، پسر نوجوانشان بردی و دخترشان سَمی با گروهی از اراذل محلی درگیر می شوند.
درگیری بالا می گیرد و «هَچ» در مقابل مأموران فاسدی قرار می گیرد که برای یک رییس تبهکار دیوانه کار می کنند، زنی که نقش او را شارون استون بازی کرده است. استون در این نقش شرورانه، اغراق آمیز و کپی نقشی است که وی در «زن گربه ای» آنرا اجرا کرد.

اگر صحنه ی نبرد فشرده ی اتوبوس در «هیچ کس۲» را با درگیری مشابهی روی قایق و تیراندازی غائی در انبار پر از تله را با کمینی انفجاری در پارک آبی مقایسه نماییم، این تحلیل خودنمایی می کند که قسمت اول و دوم فیلم، دوقلوی یکسانی هستند، با این تفاوت که کاراکتر اصلی فیلم پیراهنی بر تن کرده که نماد سفر به هاوایی است.
رابطه میان هاچ و بِکا (همسرش)، که در چند دقیقه ی ابتدایی فیلم به نظر می آید ممکنست بعد از یک شام ازدست رفته دیگر از هم جدا شوند، گویی از قسمت اول باردیگر کپی شده اند.
مدت کوتاه فیلم هم مزیت بزرگی نیست؛ با زمانی کمی بیشتر از ۸۰ دقیقه (بدون احتساب تیتراژ)، فیلم طولانی یا خسته کننده می شود و مجالی برای مقایسه و شباهت هایش با نسخه ی به مخاطب می دهد. اگر۱۰ تا ۱۵ دقیقه دیگر فیلم ادامه پیدا می کرد، ریتم فیلم کاملا از دست می رفت.
بر خلاف دنباله های پرخرجی مانند «جان ویک» که اسطوره شناسی شان بیش از اندازه پیچیده ای ارائه می کند، «هیچ کس۲» اثری فشرده، بی رحم در ارایه مولفه های نمایشی تکراریست.

در قسمت دوم فیلم، هیبت «باب اودنکرک» شکست ناپذیر دیگر شبیه «هَچ» قسمت اول که نمی تواند غریزه ی جنگجوی درونش را خاموش کند نیست، او تبدیل به یک ماشین جنگی شده است و هیچ احساساتی ندارد.
«هَچ» تلاش دارد سویه ی خشونت طلب خویش را مهار کند، اما هر بار که موقعیت خطرناکی پیش می آید، واکنش نظامی اش به شکل خودکار فعال می شود، چیزی شبیه اعتیاد به خشونت فعال می شد و این مسیر نمایشی، در عمل در ورطه تکرار افتاده و هیجان فیلم اول تکرار نمی شود.
«هیچ کس ۲» قرار نیست در رابطه با ی توازن کار و زندگی یا نقد چرخه ی خشونت حرف مهمی بزند و اودنکرک کاریزمای قسمت اول، برای سرگرم شدن را ندارد. فیلم اثری بدیع نیست و تمام مهارت سازندگان صرف باسازی باردیگر فیلم اول شده است و نقش های فیلم دیگر مثل قسمت نخست لذت بخش نیست. اگر قرار باشد هیچ کس ۳ ساخته شود، احتمالا زمان آن رسیده که قالب تکراری مجموعه کمی تغییر کند و ایده های جدیدی وارد شود.


منبع:

1404/08/24
12:39:52
0.0 / 5
8
تگهای خبر: آموزش , بازیگر , دكور , سریال
این مطلب را می پسندید؟
(0)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
نظر شما در مورد این مطلب
نام:
ایمیل:
نظر:
سوال:
= ۷ بعلاوه ۱
هنر شهر

پربیننده ترین ها

پربحث ترین ها

جدیدترین ها

هنر شهر

هنر و فرهنگ شهری - هنر شهر، نبض هنر خیابانی ، رنگ زندگی

honareshahr.ir - تمامی حقوق مالکیت معنوی سایت هنر شهر محفوظ است